۱۳۹۴ اردیبهشت ۵, شنبه

الیسا، زندانی بلاتکلیف قرنطینه ی ارم

الیسا، زندانی بلاتکلیف قرنطینه ی ارم ...
به در می کوبد تا شاید کسی دلش به رحم بیاید و در به رویش باز کند. تا شاید ذره ای مزه ی زندگی را در آزادی بچشد! سه ساله بود که برای نسل‌کِشی به ایران آوردنش، سفری از سیبری روسیه به حوالی تهران، پایتخت ایران. به امید روزهایی که بهتر باشد قدم به ایران گذاشت، ولی نصیبش 5 سال اسارت شد. زندانی شدن در چهاردیواری سیاه و کثیف به وسعت 9متر...!
وقتی تصمیم گرفتیم به سراغش برویم نمی دانستیم اوضاعش تا این حد بد است. کاخ آرزوهایش تبدیل شده بود به اتاقکی مخروبه در پروژه ی نیمه تمام پارک آبی. اتاقی که تمام پنجره‌هایش مسدود شده بود و تنها یک پنجره‌ی کوچک به رویش باز بود، با کلی میله‌های درهم تنیده شده که حتی برای ورود نورهم کافی نبود.
مکانی در قلب جایی که همه ی انسانها برای خالی کردن انرژی‌هایشان به آنجا می‌روند و او در چند قدمی این انسانها هر روز بیشتر بی انرژی می شود. جایی که صدای خنده ی بچه‌ها به راحتی به گوش می‌رسد، ولی هیچ‌کدام نمی‌دانند در گوشه‌ای از ارم در خرابه‌ ای تاریک و زندان مانند، مخلوقی زیبا در کنجی کز کرده است . زندانی بی زبان و بی گناه که نمی داند به کدامین گناه نکرده باید سالها زندانی شود!!!




هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر