۱۳۹۴ دی ۲۱, دوشنبه

در سرزمینی که خون شیخ رنگین تر است...!


طی هفته ای که گذشت اعدام شیخ باقر النمر، شیخ شیعه ی عربِ معترض به دولت عربستان سعودی، در رسانه ها بسیار خبر ساز شد و در پی انجام آن، دولت ایران واکنش های شدید و تعجب بر انگیزی از خود نشان داد.  به طوری که مقامات مسئول جمهوری اسلامی اعدام وی را نقض حقوق بشر خوانده و تنها اتهام و گناه او را "سخن گفتن برای پیگیری اهداف دینی و سیاسی او دانستند". حتا دولت عربستان را نیز تهدید کردند که در نتیجه ی این کار خود تاوان سنگینی خواهد پرداخت و نیز به همین جهت، علت این اعدام را "بی تدبیری و بی مسئولیتی دولت عربستان" عنوان نمودند.


 کار به جایی کشید که حتا علی خامنه ای، رهبر جمهوری اسلامی نیز در حساب کاربری توئیتر خود، طی اعتراض به این مسئله، شیخ النمر را شهید خوانده و نوشت که "بیداری سرکوب شدنی نیست".
اما چگونه می شود بیداری سرکوب شدنی نباشد، در حالی که بیداران ایران زمین هر روزه سرکوب می شوند؟! مجازات می شوند، شکنجه می شوند و از داشتن حقوق اولیه خود نیز محروم اند... آنهم تنها به جرم بیداری شان، اما بیداری ای که اسلامی نیست، خون خواهانه و منفعت طلبانه نیست... بیداری ای که از جنس شیخ نیست... و شاید تنها به این دلیل که شیخ نیستند...!


حال نکته ی قابل توجه اینجاست که دولتی که خود بالاترین آمار اعدام را در جهان دارد و به هر دلیلی و براساس سیاست های خاص خویش که بنا به گفته ی مسئولین "دستور اسلام است"، اینگونه در پی نقض حقوق بشر است چگونه می تواند به اعدام یک نفر اعتراض کند؟!

دولتی که بر اساس گزارشها تنها در دو هفته ی گذشته 30 اعدام داشته و
طبق گزارش سازمان عفو بین الملل، طی مدت مذاکره با غرب، در یک سال گذشته بیش از 700 نفر را به دار آویخته است. رهبری که به خاطر مخالفت مردم با حکومت مستبدانه و دیکتاتوری اش و تنها به دلیل اعتراض آنها، که صدایی بیش نمی تواند باشد، بی وقفه و بدون رحم یا محکوم به مرگشان می کند و یا اگر خاطر همایونی اش کمی آسوده تر باشد متحمل حبس ابد و زندانی های بلند مدتشان می نماید.

جمهوری اسلامی دولت عربستان را به خاطر اعدام یک نفر که به سبب روحانی و به طور اخص شیعه بودنش بی تدبیر و بی مسئولیت خطاب می کند، خود با تدبیر و اعطای امید به مردمش آنها را روزانه صدها بار می کشد...! آنهم نه یک نفر، که میلیون ها نفر را در پی مرگ تدریجی روزانه که با زور و ظلم بر آنها اِعمال می دارد، و سالانه صدها نفر را تنها به خاطر همین "پیگیری اهدافشان" که جرم بخشودنی شیخ بوده ولی برای دیگران گناهی نا بخشودنی ست، به کام مرگ می فرستد.


چگونه می شود در کشوری مسئولین دولت به اعدام یک نفر در کشوری دیگر اینگونه اعتراض کنند که حتا به سبب آن، سیاست های کشور خود را نیز دچار مشکل کنند و مردم خود را نیز به خطر بیاندازند، در حالی که در همان کشور و در همان سرزمین مردمان خود را به جرم اعتراض بر دار مکافات می آویزند؟! و حتا از اعتقادات مذهبی مردم کشور خود نیز سوء استفاده نموده و آنها را نیز در این اقدام معترضانه با خود همراه می کنند. به طوری که به سفارت کشور مذکور حمله کرده و با اِعمال خشونت و ایجاد آتش سوزی برای نشان دادن نهایت خشمشان، خود را اینگونه مضحکه ی جهانیان می نمایند.

درست است که یک انسان کشته شده و درست است که عملی ناستودنی ست، اما این سبب نمیشود که به واسطه ی آن کشوری اینگونه مضحکه ی جهانیان شود. آنهم تنها به خاطر دسیسه های عده ای اسلام گرای افراطی که هدفشان ایجاد دولت سلطنتی اسلامی است که خود می خواهند و ساختارش بنا بر معیارهای خودشان معین می شود... که آنهم به جز چپاول و قتل و غارت نیست. چرا که اساس نظام دیکتاتوری دینی آنها تنها همین سه رکن است.

در ایران ماهانه ده ها نفر دستگیر، حبس، شکنجه و اعدام می شوند... تنها به این جهت که خواسته اند حرفشان را بزنند، عقیده شان را ابراز دارند و انتقادشان را نسبت به ظلمی که به هم وطنانشان می شود بازگو کنند، تا قدمی هر چند کوچک برای آزادی مردم و سرزمینشان بردارند.  تا بتوانند انسانیت را در کشورشان حاکم کنند، و ظلم و استبداد را ریشه کن کنند. اما چگونه می شود که خون آنان حلال باشد و آزارشان روا، ولی خون شیخی عرب در آنسوی دنیا چون بهای برلیان، بدین سان گران باشد و کشتنش نابخشودنی...؟!

تنها سوالی که در نهایت انسان را به تامل بر می انگیزد این است که: آیا خون شیخ رنگین تر از خون انسانهای دیگر است...؟!

( ندا امین )

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر